غول درون شما

غول درون شما!
مقدمه:
به نام خداوند بخشنده و مهربان
سلام به شما دوستان عزیز
امیدوارم حال دلتان عالی باشد.
من پریسا راستگو هستم. خیلی خوشحالم که اینبار هم با یک فایل آموزشی عالی در خدمت شما عزیزان هستم.
طبق نظرسنجی هفته پیش که در پیج قرارداده شد، گزینه باور امتیاز و درصد بیشتری را به خود اختصاص داد.
طبق در خواست شما دوستان عزیز، مطالب امروز مربوط به بحث شیرین باورها خواهد بود. از دوستانی که در نظرسنجیها شرکت میکنند کمال تشکر را دارم.
موضوع: اثبات باورها
طبق گفتهی آقای آنتونی رابینز، انسان ماشین اثبات باورهایش است.
بله. کاملا درست است. در درون ما انسانها یک ماشین بسیار عظیم است یا یک ابر کامپیوتری که حافظهی نامحدودی دارد. در این ابر کامپیوت ما هر برنامهای که بخواهیم، به تعداد دلخواه میتوانیم نصب کنیم. زمانی که یک برنامه را در این ابرکامپیوتر نصب کردیم،شروع به تعریف کردن آن برنامه میکند و آن را به یک برنامه قابل اجرا در زندگی ما، تبدیل میکند و به اجرا در میآورد و ما آن را از طریق شرایط، اتفاقات و افرادی که طبق آن برنامه در زندگی ما جاری میشوند، بصورت فیزیکی لمس میکنیم.
زمانی که ما به دنیا میآییم، ما یک لوح سفیدی هستیم یا یک ابرکامپیوتر بزرگی به نام ضمیر ناخودآگاه در درون ما تعبیه شده که هیچگونه برنامهای بجز برنامهی حیاتی که برای زنده ماندن ما لازم است، نصب نشده. مثل تنفس کردن ما ، مثل ضربان قلب ما، مثل کار کردن منظم سلول به سلول بدن ما، مثل تولید مثل و مثل یک سری ترسهایی که باید و ضروری و لازم است برای بقای ما.
این ابرکامپیوتر فقط با این برنامههای موجود به جهان هستی پا میگذارد و هر تعداد برنامه که بخواهیم میتوانیم روی آن نصب کنیم، چون حافظهاش نامحدود است و قدرت بسیار بسیار بالایی دارد.
باورها همان برنامهها و نرمافزارهایی هستند که ما به این ابرکامپیوتر میدهیم. برنامههایی هستند که توسط ذهن خودآگاه به این ابرکامپیوتر نصب میشوند و این ابرکامپیوتر هم بدون قضاوت کردن و بی چون و چرا، آن برنامه را اجرا میکند.
علت اینکه ما برنامهها و باورهای مخرب خیلی زیادی در ضمیر ناخودآگاهمان داریم، این است که ذهن خودآگاه ما کمی دیرتر از ضمیرناخودآگاه ما رشد میکند. در واقع ضمیر ناخودآگاه ما از همان بدو تولد شروع به ثبت و ضبط وقایع و شرایط میکند و ذهن خودآگاه ما چون هنوز به بلوغ نرسیده و بالغ نشده، به آن حد رشد و تکامل خود نرسیده؛ همینطور اجازه میدهد که هر برنامهای که بخواهد ورود پیدا کند و نصب شود در ضمیرناخودآگاه ما. علت برنامههای مخرب زیادی که در ضمیر ناخودآگاهمان است، رشد دیر هنگام ذهن خودآگاه ما است و تا زمانی که ذهن به ضمیر ناخودآگاه اجازه ندهد و برنامه را بعنوان یک فایل یا پرونده قابل اجرا به ضمیرناخودآگاه نفرستد، برنامهای اجرا نمیشود و نرمافزاری نصب نمیشود.
باور چیست؟
باورها یا همان نرمافزارها یا همان برنامهها یا همان دادههایی هستند که ما به این ابر کامپیوتر تعریف میکنیم و نصب میکنیم.
باورها افکار تکرار شونده، افکار غالبی هستند که میلیاردها و میلیاردها بار در ذهن ما تکرار شده اند و به عنوان یک فایل مورد قبول ، در ذهن پذیرفته شدهاند و ذهن هم به ضمیر ناخودآگاه میدهد و ضمیرناخودآگاه هم آن را به اجرا در میآورد.
باورهای ما از طریق ورودیهایمان، از طریق اطرافیانمان مانند پدرومادر یا دوستان،عضوی از خانواده،معلمین ،فرهنگمان یا جامعه،رسانهها، جامعه ای که در آن زندگی میکنیم، آداب ورسومی که با آنها بزرگ شدهایم، کشوری که در آن زندگی میکنیم یا رسانههایی که به آنها گوش میدهیم و کتابهایی که مطالعه میکنیم؛ این باورها از طریق این افراد، این گروه از اطلاعات، از طریق ورودیهایمان وارد ضمیر ناخودآگاه ما میشوند.
باورها یعنی افکار غالب و تکرار شونده هستند. یعنی زمانی که ما به یک رشتهی فکری زیاد توجه میکنیم و در مورد آن زیاد میشنویم، در مورد آن زیاد صحبت میکنیم و بارها و بارها جهان هستی، آن اتفاقات را در مورد آن موضوع وارد زندگی ما میکند، درمورد ان موضوع باوری درما شکل میگیرد. زمانی که دیگر این باورها در ما شکل گرفت، ما وارد مدار باورمان میشویم و مدام اتفاقاتی همسنگ آن باور را در زندگیمان تجربه میکنیم.
کانون توجه
زمانی که ما به یک چیز توجه میکنیم، یعنی به یک رشته فکری، به یک نوع کانون توجه ، توجه میکنیم و در واقع یک مقدار قابل قبولی از توجه را به جهان هستی میفرستیم، ارتعاش آن را میفرستیم؛ جهان هستی اول بصورت الگوها و نمونه ها و اتفاقات و شرایط و آن را وارد زندگی ما میکند و درواقع جهان آن ارتعاش فرستاده را پاسخ میدهد و اتفاقی همسنگ آن ارتعاش وارد زندگی ما میشود و زمانی که ما در مورد آن اتفاقات مجددا زیاد صحبت کنیم، نشخوار ذهنی کنیم، در ذهنمان آن رشته فکری و کانون توجه ، آن شرایط را بچرخانیم؛ مجددا به جهان میگوییم که باز هم از آن اتفاق میخواهیم و جهان هم میگوید: فرمانبردارم سرورم و بارها از آن اتفاق به زندگی ما میآورد و ما آن اتفاق را چند بار مجددا تجربه میکنیم. هرچقدر که بارها و بارها یک موضوع، یک اتفاق ، یک رشتهی فکری ، یک کانون توجه را در زندگیمان تجربه کنیم، یک باور و نرمافزاری در ضمیر ناخودآگاه ما نصب میشود که این ابرکامپیوتر بر طبق آن نرمافزار مدام تولید افکار میکند، مدام تولید کانون توجه میکند، تولید اتفاقات میکند، تولید شرایط میکند و ما مدام در چرخه و سیکل باورهایمان قرار میگیریم و وجببهوجب زندگی ما را طبق گفتهی آقای آنتونی رابینز انسان ماشین اثبات باورهایش است، درواقع باورهای ما میسازند و باورهای ما به ما اثبات میشوند و باورهای ما واقعیت زندگی ما را تشکیل میدهند. یعنی واقعیت زندگی من با واقعیت زندگی تک تک شما عزیزان متفاوت است، چون جامعه،خانوادهای که در آن بزرگ شدم، اطرافیانی که از آنها وروردی گرفتم، معلمینی که از آنها ورودی گرفتم با شرایط و افرادی که شما با آنها در ارتباط بودید متفاوت است.
زمانی که یک باور در ما تشکیل شد، اینبار افکار را باورها تولید میکنند؛ یعنی باورها دستگاه تولید افکار میشوند.
برای مثال: شما فرض کنید یک بچهای در یک خانوادهای بسیار فقیر بزرگ شده و از زمانی که چشم باز کرده، متوجه شده که پدر او به سختی کسب درآمد میکند و پدر او مدام از سختیهای پول درآوردن صحبت میکند و مدام مورد تشعشع این ورودیها قرار میگیرد و طبق آن ارتعاشی که میفرستند، آن تجربیات شرایط مالی بد را مدام تجربه میکند، در مضیقه مالی قرار میگیرد و شرایط مالی بدی را میگذارند، یک باور و نرمافزاری در ضمیر ناخودآگاه این کودک نصب میشود و شکل میگیرد که پول درآوردن خیلی سخت است و زمانی که این کودک بزرگ میشود، اگر 24 ساعت کار کند، خود را به آب و آتش بزند، وارد هر کاری شود، هر چقدر هم با دلوجان و با دلسوزی کار کند، نتیجهاش همان باورش میشود. یعنی مقدار اندکی پول و به سختی کسب کردن آن. یعنی جهان اصلا کارهای آسان را سر راه او قرار نمیدهد و کارهای سخت با ساعت کاری بسیار زیاد و با درآمدهای بسیار کم به او پیشنهاد میشود و مثل این است که مدام خلاف جهت رودخانه حرکت میکند . هرچقدر کار میکند، باز پول کمتری کسب میکند و در مضیقه مالی است و شرایط مالی خیلی بدی را میگذارند و تا زمانی که این باور و این نرمافزار را عوض نکند و نرمافزار قویتر از آن را در خود نسازد، همین شرایط را تا آخر عمرش تجربه خواهد کرد و فکر میکند که واقعیت همه، واقعیت همین فرد است که در این شرایط مالی آن را درحال تجربه است.
یا مثال دیگر: در زمینه سلامتی ؛ شما فرض کنید یک فرزندی از زمانی که متولد میشود، مدام این ورودی به او داده میشود که بیماری قند، ارثی است و چند نفر از آشنایانش به این بیماری دچار شدهاند. بارها و بارها این رشته فکری تکرار میشود و در معرض این نوع ورودی قرار میگیرد و یک باور درمورد سلامتی در آن بچه شکل میگیرد که بیماری قند در آنها موروثی است و زمانی که این بچه کم کم بزرگ میشود، ای بچه هم اگر این برنامه را خود آگاه و آگاهانه عوض نکند، دچار بیماری قند خواهد شد و متابولیسم بدنش طوری کار خواهد کرد که این باورش را به اثبات برساند.
یا مثالی در زمینه روابط؛ شما فرض کنید که من یک بدی یا یک نوع رفتاربد، از یکی از عزیزانم میبینم و اگر مدام آن رفتار بد را در ذهنم بچرخانم و در مورد آن نشخوار ذهنی کنم و با دیگران در مورد آن گلایه، دردودل و صحبت کنم، جهان هستی باز هم ، چون ارتعاش این نوع رفتار را ارسال میکنم، از آن رفتار به من برمیگرداند و زمانی که این رفتار بد را بارها و بارها در زندگی تجربه کنم، یک باوری در من درمورد رابط شکل میگیرد که مردم خیلی بدرفتار هستند و من وارد مدار رفتار بد میشوم یعنی من وارد هر جمع و مکانی شوم، وجه بد افراد را طبق این باورم برانگیخته میکنم و طبق این باورم چون کانون توجه من روی رفتار و خصلتهای بد است، جهان هستی هرکجا که من بروم این نوع ارتعاش را از طریق دیگر افراد هم وارد زندگی من میکند و من اینبار باورم قویتر از قبل میشود که اصلا آدم خوبی در جهان وجود ندارد و همه بدرفتار هستند و برای اینکه من بتوانم روابط عالی را تجربه کنم، بتوانم از این مدار بد بیرون بیایم و از این اتفاقات و رفتارهای بد در زندگیام مشاهده و تجربه نکنم و واقعیت زندگیام را تغییر دهم؛ باید کانون توجهم را تغییر دهم. این باورم را عوض کنم و به جای آن، باور غالب دیگری را درمورد خوبیهای مردم، روابط زیبا، رفتارهای خوب بسازم که وارد مدار رفتارهای خوب شوم.
تغییر کانون توجه
وجب به وجب زندگی ما را باورهای ما تشکیل دادهاند. اگر در هر کدام از زمینهها و قسمتهای زندگیمان، ما راضی نیستسم و مدام اتفاقات بدی برای ما میافتد، قطعا یک سری برنامههای بدی در ما نصب شده و یک سری باورهای بدی در ما حک شده که باید تغییر کند و نیاز به تغییر دارد و این تغییر هم میسر نمیشود مگر با تغییر کانون توجهمان و تغییر ارتعاش و تغییر برنامهی نصب شده در ضمیر ناخودآگاه. زمانی که ما روی خودمان متعهدانه کار کنیم و باورهایمان را تغییر دهیم، جهان هم کمک میکند و اتفاقات خوب را برای ما پیش میآورد و ما وارد اتفاقات، شرایط و افراد مناسب و خوب میشویم و خواستههایمان را در زمینه ثروت، روابط، سلامتی و هر زمینهای که خواهانش هستیم را جذب میکنیم.
پس هر چیزی را که بارها و بارها در زندگیمان تجربه میکنیم و افکار غالبی را در مورد آن داریم، قطعا باوری در مورد آن موضوع داریم و اگر آن شرایط و اتفاقات ما ناخواسته است در مورد آن باورها؛ باید آن باورها و برنامهها را تغییردهیم تا یک زندگی پر از آرامش، روابط عالی پر از ثروت و سعادتمند را تجربه کنیم.
امیدوارم که ازین مطالب و از این آگاهیهای ناب، لذت برده باشید و با تغییر باورهایتان و با مدیرت کانون توجه و مدیریت ورودیهایتان، باورهای زیبا در خودتان بسازید و باورهایی که نیاز به تغییر دارند را تغییر دهید و مدام اتفاقات عالی را برای خودتان رقم بزنید و برای همه شما عزیزان، آرزوی یک زندگی سعادتمند را در همهی زمینهها دارم.
موفق و موید باشید. خدا نگهدارتان.
مطالب زیر را حتما مطالعه کنید
عادت افراد موفق
روابط پایدار با قانون جذب
مدت زمان کارکرد قانون جذب
خود باوری 2
خود باوری
خواسته یا نا خواسته
همهی ما در زندگی تجربیات فراوانی از اتفاقاتی که خواسته یا ناخواسته ی ما بوده تجربه کردهایم. برای اینکه دلیل این اتفاقات خواسته یا ناخواسته را در زندگی خود بدانیم و بیشتر با اتفاقات خواسته مواجه شویم تا ناخواسته باید از علم و آگاهی قانون جذب در زندگی استفاده کنیم و اتفاقات زندگی خود را عمدی و آگاهانه خلق کنیم. در قانون جذب ما یاد میگریم که چطور بتوانیم ذهنیت خود را کنترل کنیم تا بیشتر اتفاقات خواسته را برای خود جذب کنیم تا ناخواسته. در این مقاله که در سایت پریسا راستگو بصورت رایگان در اختیار دوستان عزیز قرار گرفته است، در این مقاله به تفصیل چگونگی رقم زدن عمدی اتفاقات خواسته و جلوگیری از اتفاقات ناخواسته را توضیح دادهایم. پریسا راستگو سعی بر این دارد این آگاهیهای ناب را گسترش دهد و جهان را جایی بهتر برای زندگی بسازد و سایت پریسا راستگو برای همه شما عزیزان بهترین ها را خواستار است.
دیدگاهتان را بنویسید