راه نجات اورژانسی از تضاد

مقدمه: راه اورژانسی نجات از تضادها در قانون جذب با پریسا راستگو
تنها راه نجات از تضادها بصورت فوری ، تغییر دادن نقطه ی جذب می باشد که با استفاده از قانون جذب ما می توانیم با این علم نقطه ی جذب خود را تغییر داده و از تضادها بیرون بیاییم و به راحتی نجات پیدا کنیم. این مقاله که در سایت پریسا راستگو منتشر شده است، به راحتی راهکار بیرون آمدن از تضادهای زندگی را توضیح میدهد. چرا که پریسا راستگو قصد دارد جهان را جای بهتری برای زیستن بکند.
پیشگفتار
به نام خداوند بخشنده ی مهربان
سلام خدمت تک تک شما دوستان عزیز. امیدوارم حال دلتان عالی باشد. پریسا راستگو هستم و با این فایل آمده ام که با یک آگاهی ارزشمند با شما دوستان عزیزم صحبت کنم. در این فایل میخواهم در مورد اینکه چکارکنیم تا سریعتر از یک بحران اضطراری یا از آن شرایط ناخواسته که بارها و بارها برایمان اتفاق افتاده و ظاهرا فکر می کنیم که راه فراری نداریم، به نوعی می شود گفت که در آن شرایط گیر افتاده ایم، چکار کنیم که از آن شرایط خارج شویم و آزاد و خلاص شویم و در مدار خواسته هایمان و شرایط های خوب و مورد خواسته قرار بگیریم.
کانون توجه
طبق قانون جذب زمانی که ارتعاش می دهیم، به یک چیز ناخواسته یا اتفاق ، یا به یک شکست، یا به یک رفتار غلطی که با ما شده، یا به یک درگیری که پیش آمده ، یا به طلاقی که برایمان اتفاق افتاده توجه میکنیم، قانون جذب مانند یک ذره بین عمل می کند و به افکار ما زوم کرده و قدرمند و قدرتمندتر می کند. یعنی اینکه زمانیکه ما یک توجه، یک ارتعاش، یک سیگنال منفی درباره این ناخواسته هایمان فرستادیم، به رفتارهای غلط، شکست ها، ورشکستگی ها، بی پولی ها، عدم موفقیت ها توجه کردیم؛ قانون جذب اول شروع می کند تا افکار مشابه آن را جذب کند. یعنی ناخوداگاه ما دنبال آن خاطرات که در صندوقچه و فایل های طبقه بندی شده میگردد و افکار مشابه همین توجهاتی که سیگنال مشابه آن را فرستادیم پیدا می کند و به ذهنمان فرستاده و به یادمان می آورد.
مثلا:
من با خواهرم مشکل پیدا کردم و عوا کردم و توجه من روی رفتار بد اوست. چون توجه من روی رفتار بد خواهرم است، طبق قانون چذب گفتم قانون جذب افکار ما را قدرتمندتر می کند و مثل یک ذره بین عمل میکند و شروع می کند که فایل هایی را بگردد در مورد خواهرم که در گذشته هم رفتارهای بدی را داشته است. مثلا پنج سال پیش یک حرفی زد و دلم را شکاند یا هفته ی پیش یک حرکتی کرد ، من ناراحت شدم یا اینکه با من دعوا کرد. ضمیر ناخودآگاه ما بلافاصله بعد از توجه به یک خواسته که در این مورد درباره ی رفتار بد خواهرم است ؛ شروع میکند افکار مشابه آن را از بایگانی خود بیرون کشیده و تداعی میکند. زمانی که من باز به تک تک آن خاطرات توجه می کنم، زمانی که من به رفتارهای خواهرم توجه می کنم انگار که ناخودآگاه من در اینترنت میگردد و سرچ می کند و تمام رفتارهای غلطی که خواهرم با من داشت را یکی یکی بیرون میکشد و مورد توجه من قرار می دهد و برای من تداعی می کند. زمانی که من این موضوع را بارها و بارها تکرار کردم، هر چقدر که بتواند باز خاطرات بیشتر از رفتارهای غلط از خواهرم به ذهنم می آورد که در نهایت باز مجددا یک جذب ناخواسته برای من اتفاق می افتد.
مثال:
مثل این است که من اگر بخواهم یک طنابی درست کنم و با آن طناب یک ضربه ی کاری و محکمی بزنم، اول یک رشته ای از ریسمان را برای درست کردن آن طناب جمع می کنم. بعد چند رشته ی دیگر نخ را روی هم قرار می دهم؛ بعد که چندین رشته را روی هم قرار دادم آن قوی و قطور می شود، تبدیل به یک طناب محکم قوی می شود و حال من می توانم با آن طناب آن ضربه کاری را بزنم.
قانون جذب هم عیناً همین است. زمانی که به یک چیز توجه می کنیم انگار که یک تاری از آن طناب را برای ضربه زدن بافتم. توجه من و ضمیر ناخودآگاه من باز می گردد و خاطرات مربوط به آن توجه من را پیدا میکند و باز هر فکری که به ذهن من می آرود، تصور کنید که یک تار اضافه می کند به این طناب من. هر چقدر که بیشتر ادامه دهم در نهایت فکر من تبدیل به یک طناب کلفت می شود که آن طناب کلفت کاری میشود و زمانی که ما می گوییم در قانون جذب افکار ما به یک قدرتی رسید؛ قدرت منظور آن طناب قطور و کلفت و قوی است. زمانی که افکار ما قدرتمند شد، مشابه آن در زندگی ما صورت می گیرد. زمانی که ما به دلایلی فرکانس هایی که فرستادیم و دچار بحرانی اضطرار و شرایط جذب ناخواسته شدیم و فکر می کنیم که انگار راه فراری نداریم و فکر می کنیم که اگر بصورت فیزیکی آن مکان و آن ناخواسته را ترک کنیم درست خواهد شد اما غافل از اینکه من در حال بردن ارتعاش همراه خودم هستم. هر جا که بروم این ذهن همان ارتعاش را می فرستد و همان چیز را در شکلی متفاوت جذب می کند. مثلا منی که به رفتار غلط خواهرم انقدر توجه کردم، انقدر ای طناب را قطور کردم، انقدر این سیگنال و افکار را قدرتمند کردم، خواهرم مجددا رفتار غلط دیگری را در حقم انجام خواهد داد. اینبار نه تنها خواهرم بلکه دیگر اطرافیان هم همین رفتار را انجام می دهند. انقدر شرایط بحرانی می شود که احساس خفگی می کنم، احساس می کنم که دیگر نمیتوانم شرایط و جو محیط را تحمل کنم و باید از پیش آنها بروم. غافل از اینکه با این احساس، با این ارتعاش و ذهنیت هر کجا که بروم آدم ها ، شرایط و رفتارهایی را جذب می کنم که عیناً مشابه رفتارهای خواهرم بوده و فقط شکلشان و صورتشان عوض شده، انگار که ماسک زده اند.
دیدگاهتان را بنویسید